اعمال رسولان

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28

0:00
0:00

فصل   14

 امّا در ایقونیه، ایشان با هم به کنیسه یهود در آمده، به نوعی سخن گفتند که جمعی کثیر از یهود و یونانیان ایمان آوردند.
2  لیکن یهودیان بی‌ایمان دلهای امّت‌ها را اغوا نمودند و با برادران بداندیش ساختند.
3  پس مدّت مدیدی توقف نموده، به نام خداوندی که به کلامِ فیضِ خود شهادت می‌داد، به دلیری سخن می‌گفتند و او آیات و معجزات عطا می‌کرد که از دست ایشان ظاهر شود.
4  و مردم شهر دو فرقه شدند، گروهی همداستان یهود و جمعی با رسولان بودند.
5  و چون امّت‌ها و یهود با رؤسای خود بر ایشان هجوم می‌آوردند تا ایشان را افتضاح نموده، سنگسار کنند،
6  آگاهی یافته، به سوی لِسْتره و دِرْبه، شهرهای لیکاؤنیه و دیار آن نواحی فرار کردند.
7  و در آنجا بشارت می‌دادند.
8  و در لِستره مردی نشسته بود که پایهایش بیحرکت بود و از شکمِ مادر، لنگ متولّد شده، هرگز راه نرفته بود.
9  چون او سخن پولُس را می‌شنید، او بر وی نیک نگریسته، دید که ایمان شفا یافتن را دارد.
10  پس به آواز بلند بدو گفت، بر پایهای خود راست بایست! که در ساعت برجسته، خرامان گردید.
11  امّا خلق چون این عمل پولُس را دیدند، صدای خود را به زبان لیکاؤنیه بلند کرده، گفتند، خدایان به صورت انسان نزد ما نازل شده‌اند.
12  پس برنابا را مشتری و پولُس را عطارد خواندند زیرا که او درسخن گفتن مقدّم بود.
13  پس کاهن مشتری که پیش شهر ایشان بود، گاوان و تاجها با گروه‌هایی از خلق به دروازه‌ها آورده، خواست که قربانی گذراند.
14  امّا چون آن دو رسول یعنی برنابا و پولُس شنیدند، جامه‌های خود را دریده، در میان مردم افتادند و ندا کرده،
15  گفتند، ای مردمان، چرا چنین می‌کنید؟ ما نیز انسان و صاحبان علّتها مانند شما هستیم و به شما بشارت می‌دهیم که از این اباطیل رجوع کنید به سوی خدای حیّ که آسمان و زمین و دریا و آنچه را که در آنها است آفرید،
16  که در طبقات سلف همهٔ امّت‌ها را واگذاشت که در طُرُق خود رفتار کنند،
17  با وجودی که خود را بیشهادت نگذاشت، چون احسان می‌نمود و از آسمان باران بارانیده و فصول بارآور بخشیده، دلهای ما را از خوراک و شادی پر می‌ساخت.
18  و بدین سخنان خلق را از گذرانیدن قربانی برای ایشان به دشواری باز داشتند.
19  امّا یهودیان از انطاکیّه و ایقونیه آمده، مردم را با خود متّحد ساختند و پولُس را سنگسار کرده، از شهر بیرون کشیدند و پنداشتند که مرده است.
20  امّا چون شاگردان گِردِ او ایستادند برخاسته، به شهر درآمد و فردای آن روز با برنابا به سوی دِرْبه روانه شد
21  و در آن شهر بشارت داده، بسیاری را شاگرد ساختند. پس به لِستره و ایقونیه و انطاکیّه مراجعت کردند.
22  و دلهای شاگردان را تقویت داده، پند می‌دادند که در ایمان ثابت بمانند و اینکه با مصیبتهای بسیار می‌باید داخل ملکوت خدا گردیم.
23  و در هر کلیسا بجهت ایشان کشیشان معیّن نمودند و دعا و روزهداشته، ایشان را به خداوندی که بدو ایمان آورده بودند، سپردند.
24  و از پیسیدیّه گذشته به پَمْفِلیّه آمدند.
25  و در پِرجه به کلام موعظه نمودند و به اَتالیّه فرود آمدند.
26  و از آنجا به کشتی سوار شده، به انطاکیّه آمدند که از همان جا ایشان را به فیض خدا سپرده بودند برای آن کاری که به انجام رسانیده بودند.
27  و چون وارد شهر شدند، کلیسا را جمع کرده، ایشان را مطّلع ساختند از آنچه خدا با ایشان کرده بود و چگونه دروازه ایمان را برای امّت‌ها باز کرده بود.
28  پس مدّت مدیدی با شاگردان بسر بردند.