زکريا

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14

0:00
0:00

فصل   3

 و یهُوشَعْ رئیس کهنه را به من نشان داد که به‌ حضور فرشته‌ خداوند ایستاده‌ بود وشیطان‌ به‌ دست‌ راست‌ وی‌ ایستاده‌، تا با او مخاصمه‌ نماید.
2  و خداوند به‌ شیطان‌ گفت‌: «ای‌ شیطان‌ خداوند تو را نهیب‌ نماید! خداوند كه‌ اورشلیم‌ را برگزیده‌ است‌ تو را نهیب‌ نماید. آیا این‌ نیم‌سوزی‌ نیست‌ كه‌ از میان‌ آتش‌ ربوده‌ شده‌ است‌؟»
3  و یهُوشعْ به‌ لباس‌ پلید ملبّس‌ بود و به‌ حضور فرشته‌ ایستاده‌ بود.
4  و آنانی‌ را كه‌ به‌ حضور وی‌ ایستاده‌ بودند خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «لباس‌ پلید را از برش‌ بیرون‌ كنید.» و او را گفت‌: «ببین‌ عصیانت‌ را از تو بیرون‌ كردم‌ و لباس‌ فاخر به‌ تو پوشانیدم‌.»
5  و من‌ گفتم‌ كه‌ عمامه‌ طاهر بر سرش‌ بگذارند. پس‌ عمامه‌ طاهر بر سرش‌ گذاردند و او را به‌ لباس‌ پوشانیدند و فرشته‌ خداوند ایستاده‌ بود.
6  و فرشته‌ خداوند یهُوشَعْ را اعلام‌ نموده‌، گفت‌:
7  «یهوه‌ صبایوت‌ چنین‌ می‌فرماید: اگر به‌ طریق‌های‌ من‌ سلوك‌ نمایی‌ و ودیعت‌ مرا نگاه‌ داری‌ تو نیز خانه‌ مرا داوری‌ خواهی‌ نمود و صحن‌های‌ مرا محافظت‌ خواهی‌ كرد و تو را در میان‌ آنانی‌ كه‌ نزد من‌ می‌ایستند بار خواهم‌ داد.
8  پس‌ ای‌ یهُوشَعْ رئیس‌ كَهَنه‌ بشنو تو و رفقایت‌ كه‌ به‌ حضور تو می‌نشینند، زیرا كه‌ ایشان‌ مردان‌ علامت‌ هستند. (بشنوید) زیرا كه‌ اینك‌ من‌ بنده‌ خود شاخه‌ را خواهم‌ آورد.
9  و همانا آن‌ سنگی‌ كه‌ به‌ حضور یهُوشَع‌ می‌گذارم‌، بر یك‌ سنگ‌ هفت‌ چشم‌ می‌باشد. اینك‌ یهوه‌ صبایوت‌ می‌گوید كه‌ من‌ نقش‌ آن‌ را رقم‌ خواهم‌ كرد و عصیان‌ این‌ زمین‌ را در یك‌ روز رفع‌ خواهم‌ نمود.
10  و یهوه‌ صبایوت‌ می‌گوید كه‌ هر كدام‌ از شما همسایۀخود را زیر مَوْ و زیر انجیر خویش‌ دعوت‌ خواهید نمود.»