ارمييا

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52

0:00
0:00

فصل   32

 كلامی‌ كه‌ در سال‌ دهم‌ صدقیا پادشاه ‌یهودا كه‌ سال‌ هجدهم‌ نبوكدرصّر باشد از جانب‌ خداوند بر ارمیا نازل‌ شد.
2  و در آن‌ وقت‌ لشكر پادشاه‌ بابل‌ اورشلیم‌ را محاصره‌ كرده‌ بودند و ارمیا نبی‌ در صحن‌ زندانی‌ كه‌ در خانه‌ پادشاه‌ یهودا بود محبوس‌ بود.
3  زیرا صدقیا پادشاه‌ یهودا او را به‌ زندان‌ انداخته‌، گفت‌: «چرا نبوّت‌ می‌كنی‌ و می‌گویی‌ كه‌ خداوند چنین‌ می‌فرماید. اینك‌ من‌ این‌ شهر را به‌ دست‌ پادشاه‌ بابل‌ تسلیم‌ خواهم‌ كرد و آن‌ را تسخیر خواهد نمود.
4  و صدقیا پادشاه‌ یهودا از دست‌ كلدانیان‌ نخواهد رست‌ بلكه‌ البته‌ به‌ دست‌ پادشاه‌ بابل‌ تسلیم‌ شده‌، دهانش‌ با دهان‌ وی‌ تكلّم‌ خواهد نمود و چشمش‌ چشم‌ وی‌ را خواهد دید.
5  و خداوند می‌گوید كه‌ صدقیا را به‌ بابل‌ خواهد برد و او در آنجا تا حینی‌ كه‌ از او تفقّد نمایم‌ خواهد ماند. زیرا كه‌ شما با كلدانیان‌ جنگ‌ خواهید كرد، اما كامیاب‌ نخواهید شد.»
6  و ارمیا گفت‌: «كلام‌ خداوند بر من‌ نازل‌ شده‌، گفت‌:
7  اینك‌ حَنَمْئیل‌ پسر عموی‌ تو شَلُّوم‌ نزد توآمده‌، خواهد گفت‌ مزرعه‌ مرا كه‌ در عناتوت‌ است‌ برای‌ خود بخر زیرا حقّ انفكاك‌ از آن‌ تو است‌ كه‌ آن‌ را بخری‌.»
8  پس‌ حَنَمْئیل‌ پسر عموی‌ من‌ بر وفق‌ كلام‌ خداوند نزد من‌ در صحن‌ زندان‌ آمده‌، مرا گفت‌: «تمنا اینكه‌ مزرعه‌ مرا كه‌ در عناتوت‌ در زمین‌ بنیامین‌ است‌ بخری‌ زیرا كه‌ حقّ ارثیت‌ و حقّ انفكاكش‌ از آن‌ تو است‌ پس‌ آن‌ را برای‌ خود بخر.» آنگاه‌ دانستم‌ كه‌ این‌ كلام‌ از جانب‌ خداوند است‌.
9  پس‌ مزرعه‌ای‌ را كه‌ در عناتوت‌ بود از حَنَمْئیل‌ پسر عموی‌ خود خریدم‌ و وجه‌ آن‌ را هفده‌ مثقال‌ نقره‌ برای‌ وی‌ وزن‌ نمودم‌.
10  و قباله‌ را نوشته‌، مُهر كردم‌ و شاهدان‌ گرفته‌، نقره‌ را در میزان‌ وزن‌ نمودم‌.
11  پس‌ قباله‌های‌ خرید را هم‌ آن‌ را كه‌ برحسب‌ شریعت‌ و فریضه‌ مختوم‌ بود و هم‌ آن‌ را كه‌ باز بود گرفتم‌.
12  و قباله‌ خرید را به‌ باروك‌ بن‌ نیریا ابن‌ مَحْسِیا به‌ حضور پسر عموی‌ خود حَنَمْئیل‌ و به‌ حضور شهودی‌ كه‌ قباله‌ خرید را امضا كرده‌ بودند و به‌ حضور همه‌ یهودیانی‌ كه‌ در صحن‌ زندان‌ نشسته‌ بودند، سپردم‌.
13  و باروك‌ را به‌ حضور ایشان‌ وصیت‌ كرده‌، گفتم‌:
14  «یهوه‌ صبایوت‌ خدای‌ اسرائیل‌ چنین‌ می‌گوید: این‌ قباله‌ها یعنی‌ قباله‌ این‌ خرید را، هم‌ آن‌ را كه‌ مختوم‌ است‌ و هم‌ آن‌ را كه‌ باز است‌، بگیر و آنها را در ظرف‌ سفالین‌ بگذار تا روزهای‌ بسیار بماند.
15  زیرا یهوه‌ صبایوت‌ خدای‌ اسرائیل‌ چنین‌ می‌گوید: دیگرباره‌ خانه‌ها و مزرعه‌ها و تاكستانها در این‌ زمین‌ خریده‌ خواهد شد.»
16  و بعد از آنكه‌ قباله‌ خرید را به‌ باروك‌ بن‌ نیریا داده‌ بودم‌، نزد خداوند تضرّع‌ نموده‌، گفتم‌:
17  «آه‌ ای‌ خداوند یهوه‌ اینك‌ تو آسمان‌ و زمین‌ را به‌ قوّت‌ عظیم‌ و بازوی‌ بلند خود آفریدی‌ و چیزی‌ برای‌ تو مشكل‌ نیست‌
18  كه‌ به‌ هزاران‌ احسان‌ می‌نمایی‌ و عقوبت‌ گناه‌ پدران‌ را به‌ آغوش‌ پسرانشان‌ بعد از ایشان‌ می‌رسانی‌! خدای‌ عظیم‌ جبّار كه‌ اسم‌ تو یهوه‌ صبایوت‌ می‌باشد.
19  عظیم‌ المشورت‌ و قویالعمل‌ كه‌ چشمانت‌ بر تمامی‌ راههای‌ بنی‌آدم‌ مفتوح‌ است‌ تا به‌ هر كس‌ برحسب‌ راههایش‌ و بر وفق‌ ثمره‌ اعمالش‌ جزا دهی‌.
20  كه‌ آیات‌ و علامات‌ در زمین‌ مصر و در اسرائیل‌ و در میان‌ مردمان‌ تا امروز قرار دادی‌ و از برای‌ خود مثل‌ امروز اسمی‌ پیدا نمودی‌.
21  و قوم‌ خود اسرائیل‌ را به‌ آیات‌ و علامات‌ و به‌ دست‌ قوی و بازوی‌ بلند و هیبت‌ عظیم‌ از زمین‌ مصر بیرون‌ آوردی‌.
22  و این‌ زمین‌ را كه‌ برای‌ پدران‌ ایشان‌ قسم‌ خوردی‌ كه‌ به‌ ایشان‌ بدهی‌ به‌ ایشان‌ دادی‌. زمینی‌ كه‌ به‌ شیر و شهد جاری‌ است‌.
23  و ایشان‌ چون‌ داخل‌ شده‌، آن‌ را به‌ تصرّف‌ آوردند كلام‌ تو را نشنیدند و به‌ شریعت‌ تو سلوك‌ ننمودند و به‌ آنچه‌ ایشان‌ را امر فرمودی‌ كه‌ بكنند عمل‌ ننمودند. بنابراین‌ تو تمام‌ این‌ بلا را به‌ ایشان‌ وارد آوردی‌.
24  اینك‌ سنگرها به‌ شهر رسیده‌ است‌ تا آن‌ را تسخیر نمایند و شهر به‌ دست‌ كلدانیانی‌ كه‌ با آن‌ جنگ‌ می‌كنند به‌ شمشیر و قحط‌ و وبا تسلیم‌ می‌شود و آنچه‌ گفته‌ بودی‌ واقع‌ شده‌ است‌ و اینك‌ تو آن‌ را می‌بینی‌.
25  و تو ای‌ خداوند یهوه‌ به‌ من‌ گفتی‌ كه‌ این‌ مزرعه‌ را برای‌ خود به‌ نقره‌ بخر و شاهدان‌ بگیر و حال‌ آنكه‌ شهر به‌ دست‌ كلدانیان‌ تسلیم‌ شده‌ است‌.»
26  پس‌ كلام‌ خداوند به‌ ارمیا نازل‌ شده‌، گفت‌:
27  «اینك‌ من‌ یهوه‌ خدای‌ تمامی‌ بشر هستم‌. آیا هیچ‌ امر برای‌ من‌ مشكل‌ می‌باشد؟
28  بنابراین‌ خداوند چنین‌ می‌گوید: اینك‌ من‌ این‌ شهر را به‌ دست‌ كلدانیان‌ و به‌ دست‌ نبوكدرصّر پادشاه‌ بابل‌ تسلیم‌ می‌كنم‌ و او آن‌ را خواهد گرفت‌.
29  و كلدانیانی‌ كه‌ با این‌ شهر جنگ‌ می‌كنند آمده‌، این‌ شهر را آتش‌ خواهند زد و آن‌ را با خانه‌هایی‌ كه‌ بر بامهای‌ آنها برای‌ بعل‌ بخور سوزانیدند و هدایای‌ ریختنی‌ برای‌ خدایان‌ غیر ریخته‌ خشم‌ مرا به‌ هیجان‌ آوردند، خواهند سوزانید.
30  زیرا كه‌ بنی‌اسرائیل‌ و بنی‌یهودا از طفولیت‌ خود پیوسته‌ شرارت‌ ورزیدند و خداوند می‌گوید كه‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ اعمال‌ دستهای‌ خود خشم‌ مرا دایماً به‌ هیجان‌ آوردند.
31  زیرا كه‌ این‌ شهر از روزی‌ كه‌ آن‌ را بنا كردند تا امروز باعث‌ هیجان‌ خشم‌ و غضب‌ من‌ بوده‌ است‌ تا آن‌ را از حضور خود دور اندازم‌.
32  به‌ سبب‌ تمام‌ شرارتی‌ كه‌ بنی‌اسرائیل‌ و بنی‌یهودا، ایشان‌ و پادشاهان‌ و سروران‌ و كاهنان‌ و انبیای‌ ایشان‌ و مردان‌ یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌ كرده‌، خشم‌ مرا به‌ هیجان‌ آورده‌اند.
33  و پشت‌ به‌ من‌ داده‌اند و نه‌ رو. و هر چند ایشان‌ را تعلیم‌ دادم‌ بلكه‌ صبح‌ زود برخاسته‌، تعلیم‌ دادم‌ لیكن‌ گوش‌ نگرفتند و تأدیب‌ نپذیرفتند.
34  بلكه‌ رجاسات‌ خود را در خانه‌ای‌ كه‌ به‌ اسم‌ من‌ مسمّی‌ است‌ برپا كرده‌، آن‌ را نجس‌ ساختند.
35  و مكان‌های‌ بلند بعل‌ را كه‌ در وادی‌ ابن‌هِنوّم‌ است‌ بنا كردند تا پسران‌ و دختران‌ خود را برای‌ مُولَك‌ از آتش‌ بگذرانند. عملی‌ كه‌ایشان‌ را امر نفرمودم‌ و به‌ خاطرم‌ خطور ننمود كه‌ چنین‌ رجاسات‌ را بجا آورده‌، یهودا را مرتكب‌ گناه‌ گردانند.»
36  پس‌ الا´ن‌ از این‌ سبب‌ یهوه‌ خدای‌ اسرائیل‌ در حقّ این‌ شهر كه‌ شما درباره‌اش‌ می‌گویید كه‌ به‌ دست‌ پادشاه‌ بابل‌ به‌ شمشیر و قحط‌ و وبا تسلیم‌ شده‌ است‌، چنین‌ می‌فرماید:
37  «اینك‌ من‌ ایشان‌ را از همه‌ زمینهایی‌ كه‌ ایشان‌ را در خشم‌ و حدّت‌ و غضب‌ عظیم‌ خود رانده‌ام‌ جمع‌ خواهم‌ كرد و ایشان‌ را به‌ این‌ مكان‌ باز آورده‌، به‌ اطمینان‌ ساكن‌ خواهم‌ گردانید.
38  و ایشان‌ قوم‌ من‌ خواهند بود و من‌ خدای‌ ایشان‌ خواهم‌ بود.
39  و ایشان‌ را یك‌ دل‌ و یك‌ طریق‌ خواهم‌ داد تا به‌ جهت‌ خیریت‌ خویش‌ و پسران‌ خویش‌ كه‌ بعد از ایشان‌ خواهند بود همیشه‌ اوقات‌ از من‌ بترسند.
40  و عهد جاودانی‌ با ایشان‌ خواهم‌ بست‌ كه‌ از احسان‌ نمودن‌ به‌ ایشان‌ برنخواهم‌ گشت‌ و ترس‌ خود را در دل‌ ایشان‌ خواهم‌ نهاد تا از من‌ دوری‌ نورزند.
41  و از احسان‌ نمودن‌ به‌ ایشان‌ مسرور خواهم‌ شد و ایشان‌ را براستی‌ و به‌ تمامی‌ دل‌ و جان‌ خود در این‌ زمین‌ غرس‌ خواهم‌ نمود.
42  زیرا خداوند چنین‌ می‌گوید: به‌ نوعی‌ كه‌ تمامی‌ این‌ بلای‌ عظیم‌ را به‌ این‌ قوم‌ رسانیدم‌، همچنان‌ تمامی‌ احسانی‌ را كه‌ به‌ ایشان‌ وعده‌ داده‌ام‌ به‌ ایشان‌ خواهم‌ رسانید.
43  و در این‌ زمین‌ كه‌ شما درباره‌اش‌ می‌گویید كه‌ ویران‌ و از انسان‌ و بهایم‌ خالی‌ شده‌ و به‌ دست‌ كلدانیان‌ تسلیم‌ گردیده‌ است‌، مزرعه‌ها خریده‌ خواهد شد.
44  و مزرعه‌ها به‌ نقره‌ خریده‌، قباله‌ها خواهند نوشت‌ و مختوم‌ خواهند نمود و شاهدان‌ خواهند گرفت‌، در زمین‌ بنیامین‌ و حوالی‌ اورشلیم‌ و شهرهای‌ یهودا و در شهرهای‌ كوهستان‌ و شهرهای‌ همواری‌ و شهرهای‌ جنوب‌زیرا خداوند می‌گوید اسیران‌ ایشان‌ را باز خواهم‌ آورد.»